اشعار شهادت امام سجاد(علیه السلام)

پیش چشمم تو را سر بریدند
دست‌هایم ولی بی‌رمق بود

بر زبانم در آن لحظه جاری
«قل اعوذ برب الفلق» بود

گفتی: آیا کسی یار من نیست؟
قفل بر دست و دندان من بود

لحظه‌ای تب امانم نمی‌داد
بی‌ تو آن خیمه زندان من بود

کاش می‌شد که من هم بیایم
در سپاهت علمدار باشم

کاش تقدیرم از من نمی‌خواست
تا که در خیمه بیمار باشم

ماندم و در غروبی نفسگیر
روی آن نیزه دیدم سرت را

ماندم و از زمین جمع کردم
پاره‌های تن اکبرت را

ماندم و تا ابد داد از کف
طاقت و تاب بعد از ابالفضل

ماندم و ماند کابوس یک عمر
خوردن آب بعد از ابوالفضل

ماندم و بغض سنگین زینب
تا ابد حلقه زد بر گلویم

ماندم و دیدم افتاده در خاک
قاسم آن یادگار عمویم

گفتم ای کاش کابوس باشد
گفتم این صحنه شاید خیالی است

یادم از طفل شش ماهه آمد
یادم آمد که گهواره خالی است

پیش چشمم تو را سر بریدند
 دست‌هایم ولی بی‌رمق بود

 بر زبانم در آن لحظه جاری
«قل اعوذ برب‌الفلق» بود

افشین علاء



موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت امام سجاد(علیه السلام)
[ 20 / 9 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت امام سجاد(علیه السلام)

بحر طويل در شهادت امام سجاد(عليه السلام)
شهر شام و ملاء عام و کف و خنده و دشنام و گروهی به لب بام و به رخ ننگ و به کف سنگ و به تن جامه گلرنگ گرفتند، ره آل‌علی تنگ، تو گویی همه دارند سرجنگ، هم‌آواز و هم‌آهنگ، شده دشمن دادار، پر از کینه پیغمبر مختار و علی- حیدرکرار، به آزار دلِ عترت اطهار، همه عید گرفتند به قتل پسر فاطمه آن سیّد ابرار، شده شهر چراغانی و مردم همه در رقص و غزلخوانی و شادی که ببینند سرنیزه سر پاک امام شهدا را.

درِ دروازه ساعات خبر بود، خبر بود که بر نیزه یکی مهر فروزنده و هفتاد قمر بود به روی همه از ضربت سنگ و دم شمشیر اثر بود، چه سرهای غریبی که روان بر رُخشان اشک بصر بود، سر یوسف زهرا، سر عباس دلاور، سر قاسم، سر اکبر، سر عون و سر جعفر، سر عبدالله و اصغر، سر زیبای بنی‌هاشم و انصار، سر مسلم و جون و وهب و عابس و ضرغامه و یحیا و زهیر و دگر انصار که هر سر به سر نیزه همان وجه خدا بود، چو پروانه در اطراف امام شهدا بود به لب داشت همی ذکر خدا را. 

در اطراف، سر خون خدا، خیل رسل یکسره در ولوله بودند زن و مرد، همه گرم کف و هلهله بودند نوامیس خدا یکسره در سلسله بودند، فقط مرد همه آینه حسن خدای ازلی بود، غبارش به رخ و چهره او مشعل انوار جلی بود، علی ابن حسین ابن علی بود به گردن عوض شاخه گل حلقه غل داشت بپا داشت یکی چکمه گلگون نه، مگو چکمه گلگون و بگو پرده‌ای از خون، ز جراحات غل جامعه و بر سرش از سنگ نشان بود، لبش ذکر خدا داشت و چشمش به رخ یوسف زهرا نگران بود که می‌دید در آن سر، گل رخسار رسول دو سرا را.

در آن هجمه جمعیّت و آن مرحله، گردید روان سهل، به سویش به ادب داد سلامش که در آن سلسله می‌دید بلندای مقامش، الفِ قامت او، دال شده نزد امامش، پس از آن عرض نمود ای گهرِ دُرج ولایت، مه افلاک هدایت، همه عالم به فدایت، منم آن سهل که از زُمره انصار رسولم، که پر از دوستی عترت زهرای بتولم، چه شود گر کنی از لطف قبولم که دل مادرتان، فاطمه، را شاد کنم بر پسر فاطمه امداد کنم، گفت به پاسخ شه ابرار، که ای آمده بر آل علی یار، اگر هست تو را درهم و دینار، بده زود به این کافر غدّار، که بر نیزه او هست سر یوسف زهرا شود از دور و بر دخت علی دور، که این قوم ستمکار، تماشا نکنند عمه ما را.

کوچه‌ها بود پر از هجمه جمعیّت و وجد و شعف و عشرت و نه بین زنان عفت و مردان شده دور از شرف و غیرت و بر لب همه تبریک، بسی جامه نو در بر و لبخندزنان با سر ریحانه پیغمبر اسلام رسیدند، به یک کوچه که این کوچه‌ همه قوم یهودند، همه دشمن پیغمبر آل علی و فاطمه بودند در آن لحظه ندا داد، منادی که ایا قوم یهود! آمده هنگامه شادی، سر فرزند علی بر سر نی، سنگ ستم دست شما، هر چه توانید، بگویید، بخندید و برقصید، بریزید به فرق سر زینب، همه خاکستر و آرید کنون یاد خود از خیبر و گیرید همه داد خود از حیدر و فرمان ز یزید آمده مأمور به آزار بنی فاطمه کرده است شما را.

یهودان ستم‌پیشه چو این حکم شنیدند، گروهی به لب بام نشستند و گروهی به سوی کوچه دویدند همه عربده مستانه کشیدند، سر یوسف زهرا به سر نیزه چو دیدند، ره جنگ گرفتند و به اولاد نبی کار بسی تنگ گرفتند، به دل، ننگ گرفتند، به کف چنگ گرفتند، زنان از لب بام آتش و خاکستر و خاشاک فشاندند به دشنام همه آتش بغض جگر خویش نشاندند، «ترانه» عوض «مرثیه» خواندند خدا را بگذارید، بگویم، که یهودیه‌ای از بام نگاهش به سر نور دل فاطمه افتاد که لب‌هاش به هم می‌خورَد و ذکر خدا گوید و بگْرفت یکی سنگ چنان بر لب فرزند رسول دو سرا زد که سر از نیزه بیفتاد زمین، ریخت به هم ارض و سما را.

چه بگویم چه شده این‌همه من سنگدل و نوکر بی‌شرم و حیایم چه کنم؟ شعله جان است به نایم عجبا آه که انگار همان پشت در قصر یزیدم، نگهم مانده به ده تن که به یک‌سلسله بستند و همه حرمتشان را بشکستند و بوَد یک سرِ آن سلسله بر بازوی زینب، سر دیگر، گرهش بسته به دست پسر خون خدا، حضرت سجاد، همه چشم گشودند، مگر کودکی از پای بیفتد به سرش از ره بیداد، بریزند و به کعب نی و سیلی بزنندش، نکند کس ز ره مهر بلندش.... چه بگویم؟ چه کنم؟ دست خودم نیست، خدا عفو کند


غلامرضا سازگار



موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت امام سجاد(علیه السلام)
[ 19 / 9 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت امام سجاد(علیه السلام)

از امام سؤال كردند به شما كجا خيلي سخت گذشت،
امام فرمودند : الشام ، الشام ، الشام.

(سوگنامه آل محمد، ص408؛ ناسخ التواريخ، ص304)

 
ذکر مصيبت مي‌کند: الشام الشام
تا ياد غربت مي‌کند:
الشام الشام

منزل به منزل درد و داغ و بي کسي را
يک جا روايت مي‌کند:  الشام الشام

موي سپيد و چهره اي در هم شکسته
از چه حکايت مي‌کند:  الشام الشام

هر روز با اندوه و آه و بي شکيبي
ياد اسارت مي‌کند:  الشام الشام

در اين ديار پُر بلا هر کس به نوعي
عرض ارادت مي‌کند:  الشام الشام

يک شهر چشم خيره وقت هر عبوري
ابراز غيرت مي‌کند:  الشام الشام

هر سنگ با پيشاني مجروح خورشيد
تجديد بيعت مي‌کند:  الشام الشام

قرآن پرپر روي نيزه غربتت را
هر دم تلاوت مي‌کند:  الشام الشام

قلب تو را يک مرد رومي با نگاهش
بي صبر و طاقت مي‌کند:  الشام الشام

هر جا که دارد خوف از جان تو، عمه
خود را فدايت مي‌کند:  الشام الشام

جان مي دهي وقتي به لبهايي مقدس
چوبي جسارت مي‌کند:  الشام الشام

کنج تنوري حنجري آتش گرفته
ذکر مصيبت مي‌کند:  الشام الشام

شاعر:؟؟؟؟



موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت امام سجاد(علیه السلام)
[ 19 / 9 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت امام سجاد(علیه السلام)

آفتاب لب بامم، پدرِ گریه منم
علی اوسطم و پیر عزا و مَحنم

قسمت این بود كه با گریه شوم هم بیعت
یادگاریِ غریبِ پدری بی كفنم

آب شد پیكر من از غم دروازه شام
ردی از سلسله ها هست به روی بدنم

یوسفی بودم و از حادثه یعقوب شدم
پسر خسته دل كشته بی پیرهنم

ابكی ابكی لحسین بن علی العطشان
شهرۀ شهر شده گریه دشمن شكنم

كاش در لحظه دفن پدرم می مردم
آن كه بوسید چو عمه رگ حلقوم، منم

شیرم از حیله روباه ندارم باكی
من كه دل گرم به خون خواهی ابن الحسنم

قبله گریه كنان همه عالم هستم
آخرین غصه جان سوز محرم هستم

رمقی نیست در این پای پر از آبله ام
بی قیام است چو زینب همه شب نافله ام

كمرم را غم شش ماهه برادر تا كرد
کشته ام كشته تیر سه پر حرمله ام

ای پدر دل ز فراق تو به جان آمده است
مثل زهرای حرم خسته ازین فاصله ام

تا به كی زار زدن یاد تن نحر شده؟
شاهد سوخته سوختن قافله ام

آتش از این تن بیمار خجالت نكشید
هم تنم سوخت وَ هم این دل پر از گله ام

در چهل روز فقط خوردن خون كارم بود
شد شكسته همه شب حرمتم و نافله ام

اربعینی به دلم غربت و غم نازل شد
من حسینی شدم و عمه ابوفاضل شد

محمد حسین رحیمیان



موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت امام سجاد(علیه السلام)
[ 19 / 9 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت امام سجاد(علیه السلام)


دل سوخته، شبیه دل خیمه ها شده
مانند پاره پیرهنی نخ نما شده

دارم هنوز بر سرم عمامه ای که سوخت
بغض گلوی سوخته ام بی صدا شده

 دارم به روی گردن خود دست می کشم
دیدم که زخم کهنه سر بسته وا شده

با یاد شام سینه من تیر می کشد
این سینه زخم خورده آن کوچه ها شده

وای از کمان و حرمله و نیش خند او
وای از رباب و اصغرِ از نی رها شده

دیدم طنابِ دورِ گلوی رقیه را
زنجیر داغ، مرحم یک زخم پا شده

مانند خواهرم کمرم درد می کند
گویی که مهره کمرم جا به جا شده

مسعود اصلانی



موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت امام سجاد(علیه السلام)
[ 19 / 9 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت امام سجاد(علیه السلام)

گرچه بیمارم و حالم ز دلم زار ترست
ولی از پیکر من چشم تو بیمار ترست

درد و غم با من و دل هست وفادار، اما
با تن من غل و زنجیر وفادار ترست

مهر بی مهر شده با من و می تابد سخت
آسمان، سخت ز بیمار تو تب دار ترست

گرچه دشوار بود راس تو دیدن بر نی
دیدن قاتل خون خوار تو دشوار ترست

آیه ی کهف، سزاوار لب پاک بود
ولی از پاک لبان تو سزاوار ترست

همه هستند فداکار در این راه اما
از میان اسرا عمه فداکار ترست

لاله ای نیست در این دشت که بی داغ بود
ولی از چهر تو این داغ  پدیدار ترست

شاعر:؟؟؟



موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت امام سجاد(علیه السلام)
[ 19 / 9 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت امام سجاد(علیه السلام)


دریا به دیده ی تر من گریه می کند
آتش ز سوز حنجر من گریه می کند

سنگی که می زنند به فرقم ز روی بام
بر زخم تازه ی سر من گریه می کند

از حلقه های سلسله خون می چکد چو اشک
زنجیر هم به پیکر من گریه می کند

ریزد سرشک دیده ی اکبر به نوک نی
اینجا به من برادر من گریه می گند

وقتی زدند خنده به اشکم زنان شام
دیدم سه ساله خواهر من گریه می کند

رأس حسین بر همه سر می زند ولی
چون می رسد برابر من گریه می کند

ای اهل شام پای نکوبید بر زمین
کاینجا ستاده مادر من گریه می کند

زنهای شام هلهله و خنده می کنند
جایی که جد اطهر من گریه می کند

حاج غلامرضا سازگار



موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت امام سجاد(علیه السلام)
[ 19 / 9 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 62 صفحه بعد